- يكشنبه ۲۷ فروردين ۹۶
- ۰۱:۳۲
الان با پدربزرگ مشغول اب بازی هستی هردوتایتون خیس اب شدین دنیا نمی خوام فکر کنم که به دیوید جون باباعلی جواب بله دادی وقتی توی پناهگاه بودیم بهم حقیقت رو نگفتی انگاری ازمن می ترسی یا ازم بیزاری با پس اندازم حافظ خریدم چون می خواستم هر فالی اومد خوش نویسی ایش کنم می خواستم بهت بگم ولی علاقه ایی به شنیدنش نداشتی من بیشتر شبیه یه دیو زشتم چرا همش از هم دور تر می شیم این چند وقته پشت سر هم بلا نازل می شه تو هم که اماده ایی برای قضاوت یادته بچه که بودیم یه قسم برادرانه داشتم به همون قسم که من حتی یه لحظه هم نمی خوام اذیتت کنم خیلی حساس و زود رنج شدی دنیا ای کاش می فهمیدمت اون وقت حتی یه خطا هم از من سر نمی زد خسته ام چند وقته که خواب می بینم همه چی برگشته به همون دوران بچگی که با هم صمیمی بودیم دنیا خاطرات بچگی توی خوابم تکرار می شن زجر اور نیست که الان تو حکم صادر می کنی من که خودم رو بی گناه می دونم اما چه طوری می تونم اثباتش کنم تنها پدربزرگ درکم می کنه اما تو دنیا فکر می کنی که پدربزرگ منو بیشتر دوست داره ای کاش می دونستی دنیا هیچ چیز توی دنیا سخت تر از درست کردن یه رابطه ی شکرواب نیست انگار دشمن شدیم من جنگ رو دوست ندارم چرا به نوشتن پناه اوردم در صورتی که می تونستم بهت بگم زیاد هم از هم دور نیستیم که فاصله رو بهونه کنم یه کوه توی دلش یه ابشار لطیف داره از صدای ابشار و کوه می شه محبت رو احساس کرد اما یه رود توی جریانش سنگ داره طول می کشه که اون سنگ رو کنار بگذاره اگه بدونی که من می خوام بنویسم شاید پیش خودت فکر کنی یه مرد اون هم از نوع سورناش چرا به نوشتن احساساتش علاقه مند شده شاید مریض شده یا تب کرده دنیا از اون جایی که تو زیادی فکرم رو به خودت مشغول می کنی و من هم کنکور دارم تصمیم گرفتم که بنویسم حرف هایی که قلبم رو می سوزونن حرف هایی که بدتر از درد سکته هستن دنیا خیلی چیزا هست که تو نمی دونی.
باورم نمی شود که سورنا این قدر دلش مهربان باشد مانند زمانی که دنیا سوگند خواهرانه ی خودش را داشت و سورنا سوگند برادرانه ی خودش اما چرا حتی در حریم خصوصی خودش بی گناهش را اثبات نمی کند البته چه شباهت جالبی دنیا هم یک دفتر مخصوص دارد برای حرف هایی که نمی شود به بعضی از ادم ها گفت بخش سورنا به تازگی اضافه شده